8
Nov
2016

«رویای تبت»

«رویای تبت»٭

…«حالا می فهمم که روشن ترین کلمات بدون توجه و تایید آواهای سرگردان و بی معنی اند».
«ولی نمی دانم این چه جور تربیتی است که نمی توانیم به یکدیگر بگوییم چه مرگمان است».
«زندگی کردن را به ما یاد نداده اند.درمورد کاینات می توانیم ساعت ها حرف بزنیم ولی از پس ساده ترین مشکلات زندگی مان برنمی آییم.بزرگ شده ایم ولی تربیت نشده ایم».
«رابطه آدمها یخچال ولباسشویی نیست که گارانتی داشته باشد.یک روز هست و یک روز نیست و اگرکسی تضمینی بدهد دروغ گفته است».
«اگر ازچیزی آویزان نباشی ٫تازه می توانی آزادانه تر و حتی انسانی ترفکرکنی».
«فکرمی کردم آدمها همانطور که آمده اند ٫می روند.نمی دانستم که نمی روند.می مانند.ردشان می ماند حتی اگرهمه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند».
«اگر دروغ هایی مثل سعادت و خوشبختی واین حرف ها را کناربگذاری تازه می توانی لحظه های با ارزش زندگی را بشناسی».
________________________________________
٭-بریده های از کتاب «رویای تبت» نوشته خانم فریبا وفی.