29
Apr
2016

Labor Day

«روز کارگر»

دردهه شصت باورشخصی من این بود که:«برای اینکه ازمشکلات کارگران آگاه شوم بایددر محیط کارگری بعنوان کارگرکارکنم ».بنابراین ازطریق دوستی کاری در کارخانه پیدا کردم .روز اول کار«سرکارگر» را می دیدم که بیخود و بی جهت به کارگرها «زور» می گفت و گاه هم برخوردهای تحقیرآمیزبا کارگران داشت٫ من هم رو به سرکارگر کردم وگفتم:«شما حق ندارید به کارگرها بی احترامی کنید» و… بعد «سرکارگر»دید من کوتاه نمی آم و دیگر کارگران هم جانی گرفته بودند به دفتر مدیر رفت و بعد از دو ساعت اخراج شدم…دوستم بعد به من گفت:«بگذارخود کارگرها قدم جلو بگذارند تو بعد از آنها حمایت کن»…درکارخانه دیگری شروع به کارکردم در محیط جدید هم «سرکارگر»هر چه به کارگرها «توپ و تشر»می رفت کسی حرف نمی زد با کارگرها صحبت کردم و از آنها پرسیدم:«چرا جواب بی ادبی سرکارگررا نمی دهید؟».یکی گفت:«من زن وبچه دارم نمی خوام اخراج بشم». آندیگری می گفت:«قرض دارم اخراج بشم کارم زاره!». پیرسالخورده ای هم گفت:«تو هنوز جوونی». خلاصه همه برای سکوت دلایلی داشتند…چقدر کتاب خواندن با محیطی که در آن قرار گرفته بودم فرق داشت …همان روز بعد «سرکارگر» بطرف من آمد وشروع کرد به سخت گیری های بی دلیل جوابش را دادم و کارگرها هم خوشحال شدند که «حالش را گرفتم» اما بازبدلیل «تحریک کارگران» اخراج شدم و…
این روزرابه همه عزیزان تلاش و زحمت که من خود درسها ازآنهاآموختم تبریک می گویم و امیدوارم هیچ عزیزی برای یک لقمه نان محتاج هیچکس ودرهیچ شرایطی نباشد.