3
Oct
2016
Had to Go
باید می رفتم
به کجا؟
نمی دانم!؟
چمدانی نداشتم که بارم را سنگین کند
اما
شانه هایم بارسنگینی را بردوش می کشیدند…
باید می رفتم
هرچند مسیرجاده ها درآن «شب های پرستاره» ناآشنا بودند
اما
من بدنبال نورامید بودم…
باید می رفتم
چرا که با ماندن میانه ای نداشتم
اما
جوان بودم وراهنمایی هم نبود…
و
باید
تمام راهها
را می رفتم
تا بدانم
امروز
درکجا ایستاده ام…