8
Apr
2016
Hungry
“غم نان”
…از دیوار مردم بار اول بالا رفت، مردم دستگیرش کردند ، قول داد که” آدم خوبی “باشد و برای بار دوم قول داد که دیگر “هرگز” انجام ندهد اما بارسوم مردم اورا تحویل پلیس دادند تا تنبیه بشود…روزتنبیه فرارسید همه از پیر و جوان دور میدانی جمع شدند،دشنام دادند و منتظراجرای حکم شدند.مرد جوان قبل از تنبیه شدن گفت :”اگر شما که امروز اینقدر برای تنبیه شدن من وقت گذاشته اند،به جای آن کاری برای من دست و پا می کردید،من که دنبال دزدی نمی رفتم”…همه تظاهر می کردند چیزی نشنیده اند اما تنبیه کردن او و گریه هایش را دیدند و بعد به خانه هاشان رفتند!…*
—————————————-
*-خاطرات”چهاردیوار” به نقل از یک زندانی عادی/ ١٣٦٥